سرچشمههای تاریخی نبرد کنونی میان ایالات متحد آمریکا و ونزوئلا
کشاکش میان ایالات متحد آمریکا و ونزوئلا به مرحله حساسی رسیده است. استقرار ناو هواپیمابر «جرالد فورد» همراه با شش کشتی جنگی آمریکا در نزدیکی سواحل ونزوئلا نمیتواند تنها برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر باشد. به عقیدۀ بسیاری از کارشناسان، مانور واحدهای تفنگداران دریایی و هواپیماهای اطلاعاتی و نظارتی آمریکا در کارائیب زیر عنوان «عملیات مبارزه با مواد مخدر» پیشدرآمد مداخلۀ آمریکا برای براندازی دولت نیکولاس مادورو در ونزوئلا ست. وزارت دادگستری آمریکا مادورو را تهدیدی برای امنیت ملی ایالات متحد اعلام کرده و گفته است رئیس جمهور ونزوئلا رهبری یکی از بزرگترین گروههای مرتبط با قاچاق مواد مخدر را در دست دارد. اما نیکولاس مادورو این ادعا را اتهامی بیش نمیداند و میگوید: هدف واقعی ایالات متحد آمریکا تغییر رژیم در ونزوئلا و دستیابی به ذخایر نفتی آن کشور است. کشاکشها میان دو کشور در اوایل ماه اوت شدت گرفت، هنگامی که دولت ترامپ اعلام کرد جایزۀ دستگیری نیکولاس مادورو را دو برابر کرده و به ۵۰ میلیون دلار رسانده است. به نوشتۀ کریستف وانتورا، مدیر تحقیقات «انستیتوی روابط بینالملل و استراتژیک» و کارشناس آمریکای لاتین، کینهای که آمریکاییها از ونزوئلا و دولت آن کشور به دل گرفتهاند به سال ۱۹۹۸ برمیگردد، زمانی که با انتخاب هوگو چاوز به ریاست جمهوری ونزوئلا، چرخشی تاریخی، سیاسی، ژئوپلیتیکی و اقتصادی مهمی در آن کشور روی داد. آن چرخش را رهبران ونزوئلا «انقلاب بولیواری» نامیدند که دراصل یک جنبش چپ اجتماعی و فرایند سیاسی به رهبری هوگو چاوز بود. انقلاب بولیواری مخالف سرسخت جهانی شدن نئولیبرالی و سیاست خارجی ایالات متحد آمریکا بود، از جمهوری اسلامی ایران و جنبش فلسطین آزاد پشتیبانی میکرد و به دنبال اتحاد استراتژیک با چین و روسیه بود. از آن پس آمریکاییها ونزوئلا را با آنکه متحد آمریکا و مشتری پر و پا قرص آن کشور بود، به چشم کشوری «نادوست» نگریستند که جاهطلبیهایی در سر داشت و میخواست خود را از حوزۀ نفوذ آمریکا برهاند، به ویژه آنکه ونزوئلا یکی از بزرگترین کشورهای نفتخیز جهان است. تا زمان به قدرت رسیدن هوگو چاوز بیشترین نفتِ ونزوئلا را ایالات متحد آمریکا میخرید. شرکتهای آمریکایی کنترل کم و بیش همۀ میدانهای نفتی آن کشور را در دست داشتند. این رابطه تا پایان قرن گذشته ادامه داشت. اما با به قدرت رسیدن هوگو چاوز در سال ۱۹۹۸ که با شعارهای ضد آمریکایی و ضد امپریالیستی به میدان آمده بود و در پی برقراری «سوسیالیسم قرن بیست و یکم» بود، همه چیز تغییر کرد. او با ملی کردن صنعت نفت ضربۀ سنگینی به منافع شرکتهای آمریکایی زد و چنین بود که واشینگتن چاوز را تهدیدی برای سرکردگی خود در آمریکای جنوبی دانست. البته در پس دشمنی آمریکا با ونزوئلا سایۀ چین و روسیه نیز نهفته است. ونزوئلا اکنون به متحد اصلی سیاسی، نظامی و تجاری پکن و مسکو در آمریکای جنوبی تبدیل شده است. ایالات متحد آمریکا دیگر جایی در آن کشور ندارد. تا چندی پیش، یک شرکت نفتی آمریکایی به نام «شِوْروُن» هنوز نفت ونزوئلا را به ایالات متحد صادر میکرد و روابط دو کشور گسیخته نشده بود. اما این بار، دو کشور رو در روی هم قرار گرفتهاند. در روابط بینالملل از آمریکای لاتین همواره زیرعنوان «حیاط خلوت ایالات متحد آمریکا» یاد کردهاند. برای ایالات متحد آمریکا پذیرفتنی نیست که ونزوئلا به پل ارتباطی منافع چین و روسیه در آن قاره تبدیل شود. ترامپ در پی بازسازی قدرت آمریکا در جهان بهویژه در آمریکای لاتین است و نمیتواند بپذیرد که دولتهایی اجازه دهند چین، رقیب اصلی آمریکا در جهان، به مواضع نیرومندی دست یابد و جای پای خود را در آمریکای لاتین محکم کند. در کشاکشهایی که از چهار ماه پیش میان دو کشور آغاز شده، نیکولاس مادورو میکوشد نشان دهد که دولت ونزوئلا یکپارچه است و او ریاست واقعی کشور را در دست دارد. ارتش پشت سر او ایستاده است و تسلیم فشارهای آمریکا نخواهد شد. دولت آمریکا مانند دیگر دولتهای آمریکای لاتین و اروپا ریاست جمهوری مادورو را به رسمیت نمیشناسد. مادورو نیک میداند که ترامپ برای سرنگونی او در درجۀ نخست میکوشد در دستگاه دولت و ارتش ونزوئلا شکاف و اختلاف ایجاد کند. برگزاری رژههای نظامی برای آن است که نشان دهد ارتش ونزوئلا در سراسر کشور در حال آماده باش است. مادورو به آمریکاییها هشدار میدهد که در صورت مداخلۀ نظامی در خاک ونزوئلا، ارتش و شبهنظامیان آن کشور ویتنام دیگری برای آنان ایجاد خواهند کرد. آمریکاییها نیز میدانند که به رغم قدرت نظامیشان، معمولاً از جنگهایی که در کشورهای دیگر به راه میاندازند، پیروزمند بیرون نمیآیند. شکی نیست که هدف دونالد ترامپ تغییر رژیم در کاراکاس است. از سوی دیگر، نیکولاس مادورو که کشورش را در فقر فرو برده، به رغم شکست آشکارش در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ از قدرت کناره گیری نمیکند. گمان نمیرود که در صورت مداخلۀ نظامی آمریکا برای براندازی نیکولاس مادورو، بیشینۀ مردم ونزوئلا به حمایت از او برخیزند. اما بسیاری از کارشناسان معتقدند که مداخلۀ آمریکا حتی اگر به برکناری مادورو بینجامد، میتواند آن کشور ورشکسته را گرفتار بحرانی عمیقتر کند. آمریکاییها دوگانگی در رفتار رئیس جمهورشان را در مبارزه با قاچاق مواد مخدر توضیح نمیدهند. چگونه است که ترامپ از سویی این مبارزه را به یک سیاست راهبردی تبدیل میکند و از سوی دیگر، تصمیم به اعطای عفو «کامل و مطلق» به خوان اوُرلاندو هرناندز، رئیس جمهور پیشین هندوراس، میگیرد که در ۲۶ ژوئن ۲۰۲۴ به جرم قاچاق مواد مخدر به چهل و پنج سال زندان و پرداخت ۸ میلیون دلار جریمه در ایالات متحد محکوم شده است. او اکنون دوران محکومیتاش را در بازداشتگاه متروپولیتن بروکلین میگذراند. کارشناسان راز دوگانگی رفتار ترامپ را با دو رئیس جمهور آمریکای لاتینی، در روابط رئیس جمهور پیشین هندوراس با اسرائیل میجویند. در ژانویۀ ۲۰۲۲ مجله تایمز اسرائیل، خوان اورلاندو هرناندز را «یکی از قابل اعتمادترین متحدان اسرائیل» در آمریکای لاتین توصیف کرد. هندوراس در زمان او سفارت خود را در اسرائیل به پیروی از ترامپ به اورشلیم منتقل کرد. آن کشور در زیر ریاست جمهوری او همواره از اسرائیل در سازمان ملل و دیگر مجامع بینالمللی حمایت کرده و حزبالله لبنان و گروههای مسلح فلسطینی را «سازمانهای تروریستی» اعلام کرده است.
--------
--------
چرا روشنفکران الجزایری لائیسیته و آزادیهای فردی را به انتخابات دموکراتیک ترجیح میدهند؟
دوازدهم نوامبر ۲۰۲۵ بوعالِم صنصال، نویسندۀ ۸۱ سالۀ فرانسوی-الجزایری، که به مدت یک سال در الجزایر زندانی بود، بخشوده و آزاد شد. او در ۱۶ نوامبر ۲۰۲۴ در کشور زادگاهش دستگیر و زندانی شده بود. دولت الجزایر او را به اتهام «ضربه زدن به وحدت ملی» کشور زندانی کرده بود. زیرا او در رسانههای فرانسوی ادعای ارضی دولت مراکش را دربارۀ بخشی از غرب الجزایر تکرار کرده بود و گفته بود که آن بخش از نظر تاریخی متعلق به مراکش است. بوعالم صنصال همچنین متهم است به اینکه اطلاعات حساس امنیتی و اقتصادی کشور زادگاهش را در اختیار سفرای فرانسه در الجزایر قرار داده است. در یک سال گذشته صنصال چند بار محاکمه شد. در اول ژوئیه ۲۰۲۵ دادگاه تجدیدنظر حکم پنج سال زندان او را تأیید کرد. کوششهای دولت فرانسه برای آزادی او بینتیجه ماند تا که سرانجام در ۱۲ نوامبر ۲۰۲۵ عبدالمجید تبّون، رئیس جمهور الجزایر، به درخواست فرانک والتر اشتاینمایِر، رئیس جمهور آلمان، او را عفو کرد. این نویسنده در مرکز بحران دیپلماتیک میان الجزایر و پاریس قرار داشت. پس از آزادی و خروج از الجزایر نخست برای درمان پزشکی به برلین منتقل شد و پس از چند روز به دور از توجه رسانهها به فرانسه بازگشت و مورد استقبال امانوئل مکرون قرار گرفت. بوعالم صنصال مانند کمال داوود، نویسندۀ دیگر فرانسوی- الجزایری هرگز از سخن گفتن دربارۀ خطر اسلام و اسلامگرایی نه تنها در کشور زادگاهش بلکه در اروپا بهویژه در فرانسه بازنایستاده است. هردوی آنان در آثاری که خلق کردهاند دربارۀ این خطر همواره هشدار دادهاند. به همین سبب، اسلامگرایان هردو نویسنده را مرتد و خائن و ریختن خونشان را حلال میدانند. هشیاری ویژۀ بسیاری از نویسندگان و روزنامهنگاران الجزایری دربارۀ خطر اسلام سیاسی ریشه در تجربۀ تاریخی آن کشور در رویارویی با اسلامگرایان دارد. با نگاهی به تاریخ چند دهۀ اخیر آن کشور متوجه میشویم که چرا برای بیشتر روشنفکران الجزایری «لائیسیته» و آزادیهای فردی بیش از دیگر ارزشهای دموکراتیک اهمیت دارد؟ در ژانویه ۱۹۹۲ نخستین انتخابات آزاد قانونگذاری در تاریخ الجزایر پس از پیروزی «جبهۀ نجات اسلامی» در دور نخست با دخالت ارتش ناتمام ماند. آن انتخابات پس از برقراری سیاست چند حزبی در سال ۱۹۸۹ بخشی از روند آزادسازی رژیم و دموکراتیزه کردن نظام سیاسی الجزایر بود که زیر تأثیر شورشهای مردمیِ اکتبر ۱۹۸۸ جنبۀ قانونی پیدا کرده بود. «جبهۀ نجات اسلامی» جنبشی اسلامی با نگرش سلفی بود و برای ادارۀ جامعه پیروی از شیوۀ مسلمانان اولیه را توصیه میکرد. به اعتقاد رهبران این جبهه، اسلام تنها راه اصلاح جامعه و نجات الجزایر از بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و استعمار فکری و فرهنگی است و پایداری اصالت ملتِ مسلمانِ الجزایر پس از ۱۳۲ سال اشغال و استعمار، وابسته به آن است. آنان با تکیه بر مبانی اسلام با غربگرایی و فرانسهگرایی به مبارزه برخاسته بودند. اسلام سلفی منبع الهام آنان برای اصلاحات سیاسی و اجتماعی در الجزایر بود. باری، مداخلۀ ارتش برای «توقف روند انتخابات» در ژانویۀ ۱۹۹۲ به منظور جلوگیری از افتادن قدرت به دست «جبهۀ نجات اسلامی» انجام گرفت. اگرچه نویسندگان و روشنفکران الجزایری این مداخلۀ نظامی را آشکارا تأیید نکردند، اما بیشینۀ آنان احساس آرامش و آسودگی کردند و سپس با افزایش ترور روشنفکران به دست گروههای تروریستی اسلامگرا از سال ۱۹۹۳ به بعد، با هرگونه مذاکرۀ سیاسی با «جبهۀ نجات اسلامی» مخالفت کردند. درواقع، در بافتار سیاسی الجزایر آنچه برای نویسندگان و به طور کلی روشنفکران الجزایری اهمیت پیدا کرد، نه «برابری دموکراتیک»، بلکه «آزادیهای فردی» بود. بدینسان، آنان کوشیدند دموکراسی را دوباره تعریف کنند. مخالفان مداخلۀ ارتش صحبت از «توقف روند دموکراتیک» و حتی «کودتا» میکردند. زیرا ارتش رأی اکثریت مردم را در انتخابات زیر پا گذاشته بود. درحالی که موافقان آن مداخله، احترام به اقلیتها به ویژه در امور مذهبی، فرهنگی و زبانی را مطرح میکردند. زیرا «جبهۀ نجات اسلامی» تصمیم به یکسان سازی جامعۀ الجزایر در همۀ عرصههای حیات اجتماعی گرفته بود. چنین بود که «دموکراسی» در نزد روشنفکران و نویسندگان الجزایری مترادف با «کثرتگرایی»، «رواداری» یا «تسامح» و بالاتر از آن، «لائیسیته» شد. اگر بیشینۀ نویسندگان الجزایری از «توقف روند انتخابات» به دست ارتش در ژانویه ۱۹۹۲ حمایت کردند، به این سبب نبود که با اقتدارگرایی دولتی موافق بودند. آنان در دهه ۱۹۸۰ در خط مقدم مبارزه با اقتدارگرایی دولتی در کشورشان قرار داشتند. با این حال، پشتیبانی آشکار یا ضمنی آنان از مداخلۀ ارتش و «توقف روند انتخابات» و سپس، مخالفتشان با پیشنهادهایی که برای ادغام مجدد «جبهۀ نجات اسلامی» در مذاکرات سیاسی میشد، به این معنا نبود که آنان انتقاد از اقتدارگرایی رژیم را کنار گذاشته بودند. مخالفان اسلامگرایان به ویژه در میان روشنفکران الجزایری، انتخابات را عنصر اصلی «دموکراسی» نمیدانند. بسیاری از روشنفکران برای بیاعتبار کردن نتایج دورِ نخست انتخابات پارلمانی ۱۹۹۲، به میزان بالای رأی ممتنع در آن انتخابات استناد میکردند و آشکارا از «فاشیسم سبز» سخن میگفتند. آنان به ظهور نازیها در آلمان و قدرت گرفتن هیتلر اشاره میکردند و میگفتند: اگر اسلامگرایان به قدرت میرسیدند، چه بر سر این کشور میآمد؟ به گفتۀ آنان، هیتلر نیز به صورت دموکراتیک به قدرت رسید و سپس اروپا را با خاک یکسان کرد. بعضی از نویسندگان به بازی دوگانۀ اسلامگرایان اشاره میکردند و میگفتند: اسلامگرایان از سویی با کارت دموکراسیِ نقض شده بازی میکنند و از سوی دیگر، ترور وحشیانه و سیاست زمین سوخته را به اجرا میگذارند. بیاعتمادی نویسندگان الجزایری به قدرتگیری «دموکراتیک» جبهۀ نجات اسلامی ریشه در تجربۀ گذشتۀ آنان در مبارزه برای آزادی بیان، رواداری یا تولرانس و به طور کلی آزادیهای فردی دارد. پرسش این است که آیا روشنفکران کشورهای دیگر اسلامی نیز میتوانند تعبیر و تفسیر روشنفکرانِ الجزایری را دربارۀ «دموکراسی» بپذیرند و به دیدگاههای آنان بگروند؟
--------
--------
شهرهای فرانسه عرصۀ تاخت و تاز باندهای جنایتکار
یکشنبۀ گذشته ۱۶ نوامبر ساعت ۳ بامداد قاچاقچیانِ مواد مخدر پسر ۱۲ سالهای را که گویا به تازگی وارد شبکۀ قاچاق مواد مخدر شده بود، در محلهای در غرب شهر گروُنوُبل به رگبار گلوله بستند. مهاجمان بیآنکه اثری از خود به جا بگذارند از صحنه گریختند. اگر ثابت شود که تیراندازی ربطی با قاچاق مواد مخدر دارد، این نوجوان در شمار جوانترین قربانیان نبرد میان باندهای جنایتکار فرانسه در سالهای اخیر خواهد بود. محلهای که تیراندازیِ بامداد یکشنبه در آن رخ داد در سال ۲۰۲۴ نیز صحنۀ چندین تیراندازی بوده است. به گفتۀ تحلیلگرانِ پلیس قضایی فرانسه، در چهار سال گذشته شمار قتلهای مرتبط با قاچاق مواد مخدر ۳۳ درصد افزایش یافته است چنانکه بعضی از شهرهای متوسط و کوچک فرانسه نیز به صحنۀ آدمکشیهای محافل جنایتکار تبدیل شده است. در دو سال گذشته، جنایتهای سازمانیافته در فرانسه به کشته شدن افراد بیشتری در قیاس با بلژیک یا هلند انجامیده است. درحالی که تا چندی پیش شبکههای جانیان بینالمللی در این دو کشور بسیار فعالتر از دیگر کشورهای اروپایی از جمله فرانسه بودند. به گفتۀ پلیس قضایی فرانسه، زد و خوردهای بسیار خشونتآمیز دو باند جنایتکارِ رقیب در سال ۲۰۲۳ در شهر مارسِی برای انحصار قاچاق مواد مخدر یکی از علتهای افزایش جنایتهای سازمانیافته است. یکی از آن دو باند، «مافیای دِ زِد» (DZ Mafia) است و دیگری دار و دستۀ « یوُدا». بنیانگذاران و سردستههای هر دو باند الجزایرهای تبار هستند. نتیجۀ زدو خوردهای دو باند جنایتکار در آن سال ۶۳ قتل و اقدام به قتل بود. سرانجام، مافیای «دِ زِد» پیروز شد و سلطۀ خود را بر قاچاق مواد مخدر در مارسِی و مناطق دیگر فرانسه حاکم کرد. علت دیگر، گسترش پنهان جنایتهایهای سازمانیافته در سراسر فرانسه است. در سال ۲۰۲۴ محلههای ناامن ۱۷۳ شهر فرانسه صحنۀ آدمکشی و اقدام به آدمکشی میان دار و دستههای تبهکار بوده است. به این ترتیب، باندهای جنایتکار در عرض سه سال، حدود سی شهر دیگر را به عرصۀ تاخت و تاز خود تبدیل کردند. هماکنون، جدا از مارسی، لیون، جزیرۀ کُرس، پاریس و پیرامون آن، بسیاری از شهرهای متوسط و کوچک فرانسه نیز به تصرف باندهای جنایتکار درآمده اند. نکتۀ برجستۀ دیگری که در گزارش پلیس قضایی فرانسه بر آن تأکید شده، جوانتر شدن گروههای آدمکش است. این جوانان از طریق شبکههای اجتماعی به استخدام گروههای جنایتکار درمیآیند. البته، پیش از پیوستن به آن گروهها، بسیاری از آنان در مراکز خرید و فروش مواد مخدر به خدمت گرفته میشوند و مدتی بعد با دریافت چند هزار یورو دست به آدمکشی میزنند. در سال ۲۰۲۳ جوانان زیر ۲۰ سال مظنون به دست داشتن در بیش از ۲۰ درصد از قتلهای سفارشی در فرانسه بودند. برای مثال، در فوریه ۲۰۲۵ یک نوجوانِ زیر سن قانونی از اهالی شهر مارسی فاش کرد که از طریق پیامرسان «تلگرام» برای شرکت در قتلِ سردستۀ یک باند تبهکار در یک مرکز خرید و فروش مواد مخدر در شهر «نیم» استخدام شده بود. او قرار بود ۲۰۰۰ یورو برای فیلمبرداری از کشتن او و انتشار آن در رسانههای اجتماعی دریافت کند. به دو مرد مسلحی که قرار بود تیراندازی کنند ٫۰۰۰ ۱۵ تا ۲۰٫۰۰۰ یورو و به رانندۀ اتوموبیلی که قرار بود آن دو مرد را فراری دهد، ۱۰٫۰۰۰ یورو وعده داده شده بود. همۀ آنان پیش از آنکه بتوانند این ترور هدفمند را انجام دهند، به سبب بیاعتنایی به فرمان ایست پلیس دستگیر شدند. در گزارش پلیس قضایی فرانسه از تهدید فزایندۀ نهادها و نمایندگان دولت نیز سخن رفته است. فرار مرگبار «محمد عمره»، تبهکار سابقهدار و محکوم به باجگیری و سرقتهای سنگین در ۱۴ ماه مه ۲۰۲۴ نمونۀ آشکار چنین تهدیدی است. در آن فرار دو نگهبان زندان کشته و سه تن دیگر زخمی شدند. محمد عمره در حال انتقال از زندانی به زندان دیگر بود که همدستانش توانستند او را فراری دهند. البته او در ۲۲ فوریۀ ۲۰۲۵ در رومانی بازداشت شد. به گفتۀ تحلیلگران پلیس قضایی، با ظهور مافیای «دِ زِد» و دیگر گروههای جنایتکار، نبرد قدرت میان آن گروهها و دولت آغاز شده است. در چند هفتۀ گذشته حمله به زندانها به صدور ۲۱ کیفرخواست انجامیده است. در آن گزارش آمده است که سطح کنونی خشونت – بهویژه خشونت مافیای «دِ زِد» - نگرانیها دربارۀ خطر جانی نمایندگان نهادهای دولت را افزایش داده است. در نوامبر ۲۰۲۴، یکی از رهبران مافیای «دِ زِد» از طریق پیامرسانی رمزگذاری شده ٫۰۰۰ ۱۲۰ یورو برای ترور معاون رئیس یک زندان در مارسِی پیشنهاد کرد. میدانیم که قضات دادگاه کیفری که دربارۀ پروندههای جرایم سازمانیافته کار میکنند، تهدید به مرگ میشوند و از بیشتر آنان مأموران پلیس همواره مراقبت میکنند. بازار غیرقانونی مواد مخدر در فرانسه روز به روز گستردهتر میشود. مدتهاست خرید و فروش مواد مخدر، دیجیتالی و بسیار انعطافپذیر شده است. برپایۀ آخرین مطالعۀ «رصدخانۀ مواد مخدر و روندهای اعتیاد در فرانسه» که در اوایل سال ۲۰۲۵ منتشر شد، گردش مواد مخدر در فرانسه از پویایی روز افزون برخوردار است. این بازار زیرزمینی را باندهای تازه نفس و جوان قاچاق میگردانند، باندهایی که روز به روز آزمندتر و بیپرواتر میشوند و گاه به جان هم میافتند و حتی نمایندگان دولت را به مرگ تهدید میکنند.
--------
--------
چرا فرانسه هدف نمادین تروریستهای داعش و دیگر گروههای جهادی است؟
ده سال پیش در شامگاه روز جمعه ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵ سه گروه اسلامگرا یکی از مرگبارترین عملیات تروریستی تاریخ فرانسه را در پاریس و حومۀ آن به انجام رساندند. ورزشگاه «استد دو فرانس» در «سن دُنی» نزدیک پاریس، سالن تئاتر «بَتَکلان» در منطقۀ ۱۱ و چند کافه و رستوران در دو منطقۀ ۱۰ و ۱۱ پاریس هدف یک سلسله تیراندازیها و حملات انتحاری قرار گرفتند. گروه تروریستی «دولت اسلامی عراق و شام» (معروف به داعش) مسئولیت همۀ آنها را به عهده گرفت. آن عملیات که به دست سه گروه جداگانه وابسته به داعش انجام شد، در مجموع ۱۳۲ کشته و بیش از چهارصد زخمی به جا گذاشت. روز پنجشنبه ۱۳ نوامبر ۲۰۲۵ پاریس یاد قربانیان آن حملات را در میدان جمهوری (پلاس دوُ لا رپوبلیک) گرامی خواهد داشت. از پاریسیها دعوت شده است از ساعت ۶ بعد از ظهر در میدان جمهوری گرد آیند و مراسم ادای احترام را روی پرده نمایش بزرگ تماشا کنند. از روز شنبه ۸ نوامبر ساکنان پاریس شمع و گل و پیام در پای مجسمۀ میدان جمهوری قرار میدهند تا به قربانیان، بازماندگان و خانوادههای آنان و نیز امدادگران و دیگر قهرمانان بی نام و نشانی که در آن روز جانفشانی کردند و بسیاری را از مرگ نجات دادند، ادای احترام کنند. این مراسم تا یکشنبه ۱۶ نوامبر ۲۰۲۵ ادامه دارد. از چند روز پیش، مطبوعات و رسانههای دیداری و شنیداری فرانسه گفتارها، نوشتارها و برنامههایی را به گرامیداشت قربانیان حملات تروریستی ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵ اختصاص دادهاند و کارشناسان جنبههای گوناگون آن رویداد را تجزیه و تحلیل میکنند. فرانسه در یکی دو دهۀ گذشته بارها هدف عملیات تروریستهای داعش و دیگر جهادگرایان وابسته به گروههای جهادی قرار گرفت. به گفتۀ کارشناسان، خطر حملۀ تروریستهای جهادی هنوز این کشور را تهدید میکند. بیشتر کارشناسان معتقدند که فرانسه تاکنون بیش از دیگر کشورهای اروپایی درگیر تروریسم اسلامگرا بوده است. جهادگرایان این کشور را یکی از هدفهای نمادین و استراتژیک خود میدانند. این کشور جایگاه ویژهای در تخیل جهادگرایان دارد. از نظر نظامی، جهادگرایان فرانسه را «دشمن اصلی» خود میپندارند. دخالت نظامی فرانسه در سوریه، عراق و کشورهای ساحل، تصویری از آن کشور در ذهن جهادگرایان پدید آورده است که با تصویر ذهنی کشورهای دیگر اروپایی بسیار فرق میکند. فرانسه برای آنان دشمنی آشتیناپذیر است و باید با آن جنگید. از نظر ایدئولوژیک نیز لائیسیتۀ فرانسوی و بحثهای جدلیِ بعضی از روشنفکران فرانسه دربارۀ اسلام در رسانهها و مطبوعات سبب شده است که بنیادگرایان و پیروان اسلام رادیکال، فرانسه را دشمن اسلام بینگارند. جهادگرایان از این وضع استفاده میکنند و به تبلیغ جهاد در میان جوانان مسلمانتبار میپردازند تا حس انتقامجویی را در آنان برانگیزند. آمارها نشان میدهند که فرانسه در دو دهۀ گذشته بیش از دیگر کشورهای اروپایی درگیر تروریسم جهادگرا بوده است. از سال ۲۰۱۲ تاکنون تروریستهای جهادی سببساز مرگ ۲۷۴ نفر و زخمی شدن بیش از ۸۰۰ نفر در خاک فرانسه بودهاند. در سال ۲۰۲۳ پلیس و نیروهای امنیتی فرانسه ۷۸ نفر را که مرتکب جرمهایی در ارتباط با «تروریسم اسلامی» شده بودند دستگیر کردند. این تعداد کم و بیش ۲۰ درصد کل بازداشت شدگان متهم به تروریسم اسلامی در اروپا را تشکیل میدهد. این رقم، از سویی نشاندهندۀ دامنۀ خطر جهادگرایی در فرانسه است و از سوی دیگر، نشان از هوشیاری دستگاه امنیتی فرانسه دارد. از نظر تاریخی نیز جهادگرایان و به طور کلی نظریهپردازان اسلام سیاسی در میان اهل سنت، فرانسه را به سبب سهمی که در فروپاشی امپراتوری عثمانی داشته است، عامل پراکندگی و جدایی در میان مسلمانان میدانند. توافقنامۀ سرّی «سایکس- پیکو» که در ۱۶ ماه مه ۱۹۱۶ میان فرانسه و بریتانیا با تأیید امپراتوری روسیه و پادشاهی ایتالیا امضا شد، خاورمیانه را در پایان جنگ جهانی اول به چندین منطقه نفوذ به سود آن دو قدرت استعماری تقسیم کرد. آن توافقنامه سرانجام به فروپاشی امپراتوری عثمانی و سلطۀ استعماری آن دو قدرت بر مردم خاورمیانه انجامید. از نظر جامعهشناسی نیز بعضی از کارشناسان حضور گستردۀ جمعیت مسلمان یا مسلمانتبار را در فرانسه یکی از علل رشد جهادگرایی در آن کشور میدانند. اگرچه هیچ سرشماری از جمعیت فرانسه بر پایۀ مذهب وجود ندارد، اما آمارهای عمومی و پژوهشهای بعضی مؤسسات خصوصی دادههایی را در اختیار کارشناسان قرار میدهند که امکان تخمین کم و بیش قابل اعتمادی از گروه بندی جمعیت فرانسه بر اساس مذهب را برای آنان فراهم میکند. گفته میشود فرانسه در اروپا بیشترین جمعیت مسلمان را در خاک خود جای داده است. هماکنون از ۶ تا ۱۰.۵ درصد جمعیت آن را مسلمانان تشکیل میدهند. این میزان در آیندۀ به ۱۲ تا ۱۸ درصد خواهد رسید. برپایۀ یک نظرسنجی دربارۀ «خاستگاهها و مسیرهای طی شده» که «مؤسسه ملی آمار و مطالعات اقتصاد» به انجام رسانده، ۱۰ درصد از افراد ۱۸ تا ۵۹ سالۀ فرانسوی در سالهای ۲۰۱۹ و۲۰۲۰ خود را مسلمان معرفی کردهاند. مطالعات جمعیتشناختیِ «مرکز تحقیقات پیو» که یک اندیشکدۀ آمریکایی مستقر در واشینگتن دی سی است، پیشبینی میکنند که تا سال ۲۰۵۰ بخش فزایندهای از جمعیت ملی فرانسه را مسلمانان تشکیل خواهند داد. جایگیر کردن این جمعیت عظیم در جامعۀ فرانسه کار سادهای نیست. برای آنکه جوانان مسلمان یا مسلمانتبار فرانسوی خود را شهروندان برابر فرانسوی احساس کنند، در درجۀ نخست، رسانهها بهویژه بعضی شبکههای پربینندۀ تلویزیونی نباید به گفتمانهای دگرستیز و تحقیرآمیز شماری از سیاستمداران و روشنفکران میدان دهند. البته شیوۀ عملیاتی داعش هماکنون بر اقدامهای فردی استوار است که پیشبینی آنها ساده نیست. در دستورالعملهایی که «النباء»، نشریۀ هفتگی داعش، در اختیار جهادگرایان قرار میدهد بیشتر بر استفاده از سلاحهای رایج مانند چاقو، وسایل نقلیه و کوکتل مولوتوف تأکید میشود که نه به آموزش نظامی نیاز دارند و نه به منابع مالی. این رویکرد داعش، کار سرویسهای اطلاعاتی را برای شناسایی جهادگرایان بسیار دشوار میکند، زیرا عنصر غافلگیری را افزایش میدهد. افرادی که دست به عملیات تروریستی میزنند معمولاً برای سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی شناخته شده نیستند. آنان از راههای فردی به جهادگرایی کشیده میشوند. انزوا، شکنندگی روانی، تحقیر و گاه رادیکالیزه شدن سریع از طریق اینترنت آنان را به جهادگرایی میکشاند. فردی که زیر تأثیر تبلیغات داعش رادیکالیزه میشود میتواند بیهیچ نشانۀ هشداردهندهای دست به عمل بزند. برپایۀ گزارشهای سالانۀ «ادارۀ کل امنیت خارجی» فرانسه، خطر عملیات تروریستی اسلامگرایان همواره در آن کشور وجود دارد.
--------
--------
آیا دولت اسرائیل میتواند جنگ تازهای را با ایران آغاز کند؟
چندی است برنامۀ هستهای و قدرت موشکی جمهوری اسلامی ایران دوباره به یکی از موضوعهای پُربسامد گفتارهای تحلیلگران در رسانههای غربی از جمله فرانسوی تبدیل شده است. کارشناسان معتقدند که این پدیده چه بسا پیش درآمد درگیری نظامی تازهای میان اسرائیل و ایران است. چه نشانههایی آنان را به چنین نتیجهگیری رسانده است؟ آیا اسرائیل در حال تدارک جنگ تازهای با ایران است؟ آیا دونالد ترامپ بار دیگر به خواست نتانیاهو تن خواهد داد و در جنگ جدید اسرائیل با ایران به کمک او خواهد شتافت؟ آیا رهبران جمهوری اسلامی جنگ دیگری را با اسرائیل پیشبینی میکنند و برای آن آماده میشوند؟ به گفتۀ کارشناسان، در جنگ ژوئن ۲۰۲۵ جمهوری اسلامی سیاست جنگیِ بلندمدت در پیش گرفت و حملات موشکیاش را برای یک درگیری طولانی برنامهریزی کرد. اما در جنگ احتمالی آینده از همان آغاز بیامان حمله خواهد کرد و ابتکار عمل را از اسرائیل خواهد گرفت. گفته میشود پس از جنگ دوازده روزه، جمهوری اسلامی بر توانایی موشکی خود افزوده است. البته، برای به راه انداختن جنگ دیگری با ایران، اسرائیل مانند گذشته نیازمند نه تنها چراغ سبز آمریکا بلکه شرکت فعال آن کشور در جنگ است. اما دونالد ترامپ به رغم تهدیدهای گهگاهیاش خواهان درگیری تازه با ایران نیست. زیرا این بار ممکن است وارد جنگی تمام عیار با ایران شود که در قیاس با حملۀ آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ بسیار پرهزینه و طولانی خواهد بود. جمهوری اسلامی زرادخانۀ نظامیاش را با هدف درگیری با دشمن اصلیاش، اسرائیل، توسعه داده و کوشیده است به چنان نیروی موشکی مجهز شود که بتواند ضعف نیروی هواییاش را جبران کند. در جنگ دوازده روزه اسرائیل برتری نیروی هواییاش را بهویژه براثر خطاهای راهبردی و ندانمکاریهای امنیتی فرماندهان سپاه به نمایش گذاشت. جمهوری اسلامی مجهز به موشکهای دوربُرد «هایپرسونیک» مانند فتاح ۱ و فتاح ۲ است که میتوانند با تنظیم مسیر پرواز خود از پدافند موشکی اسرائیل بگریزند. گفته میشود جمهوری اسلامی در جنگ دوازده روزه از موشک فتاح ۱ استفاده کرد و توانست به خاک اسرائیل نفوذ کند. اما موشکهای بالستیک همۀ زرادخانۀ جمهوری اسلامی را تشکیل نمیدهند. به گفتۀ کارشناسان غربی، ایران اکنون در خط مقدم تولید پهپاد قرار دارد. پهپاد به مراتب ارزانتر از موشک است. هزینۀ ساختن یک پهپاد به طور میانگین در حدود ۲۰،۰۰۰ دلار است، در حالی که برای ساختن یک موشک بالیستیک چند میلیون دلار باید هزینه کرد. پهپادهای ایران هنگام رسیدن به هدف آسیب فراوان وارد میکنند. شاهد ۱۳۶ ساخت ایران را روسیه در جنگ با اوکراین میآزماید و گفته میشود پهپادی بسیار ویرانگر است. اِتیین مارکوز، تحلیلگر ارشد سلاحهای استراتژیک و پژوهشگر وابسته به «بنیاد پژوهشهای استراتژیک» در زمینۀ بازدارندگی و دفاع موشکی، میگوید: اگر ایران بتواند پدافند هوایی اسرائیل را از کار بیندازد، پهپادهای آن کشور میتوانند ویرانی بسیار به بار آورند. اما سیستم پدافند هوایی اسرائیل چندان کارامد است که ایران باید آن را بهکل نابود کند. توان تهاجمی اسرائیل در درجه نخست وابسته به نیروی هوایی آن است. آن کشور با ناوگانی مجهز به بیش از ۴۰۰ هواپیما تنها کشور خاورمیانه است که جتهای جنگندۀ نسل پنجم دارد. در جنگ دوازده روزه اسرائیل مدعی شد که کم و بیش یک سوم موشکاندازهای ایران را در خاک آن کشور نابود کرده است. اِتییِن مارکوز این رقم را گزافگویی میداند. به گفتۀ او: اسرائیل با حملههای غافلگیرانه تنها میتواند چند هفته مقاومت کند. نیروی هوایی آن به هرحال کوچک است و در یک جنگ درازمدت از نفس میافتد. به همین سبب، این پژوهشگر در آغاز جنگ دوازده روزه پیشبینی کرد که اسرائیل دیر یا زود از آمریکا درخواست کمک خواهد کرد. بنیامین نتانیاهو چندین روز تلاش کرد تا رئیس جمهور آمریکا را وارد آن جنگ کند. اما قدرت اصلی اسرائیل بیش از همه در توانایی آن کشور در دفاع از خود نهفته است. سراسر خاک آن را سیستمهای دفاع موشکی محافظت میکنند. جدا از «گنبد آهنین» که برای مقابله با حملات موشکی به ویژه حملات حماس طرحریزی شده است، سیستم دفاعی «پیکان ۳» نیز که سیستم ضد موشک بالیستیک است و با همراهی ایالات متحد آمریکا تولید شده است، از تمامی خاک آن کشور محافظت میکند. سیستم دفاعی «پیکان ۲» برای محافظت از یک منطقۀ محدودتر و سیستم دفاعی «پاتریوت» برای محافظت از یک محلۀ خاص طرحریزی شدهاند. در بعضی از ویدئوها سیستمهای پاتریوت را که در شهرهای بزرگ مستقر شدهاند، میتوان دید. موشک بالستیک «قاسم بصیر» که به تازگی وزیر دفاع جمهوری اسلامی از آن رونمایی کرد، میتواند از سیستم دفاعِ هوایی پاتریوت بگریزد و به هدف برسد. اما آنچه بیش از همه دولت اسرائیل را نگران میکند، توانایی جمهوری اسلامی برای توسعۀ سلاحهای هستهای است. اسرائیل حملۀ به اصطلاح «پیشگیرانه» را با پیش کشیدن این احتمال آغاز کرد. اتیین مارکوز میگوید: جمهوری اسلامی ایران همچنان در آستانۀ تولید سلاح هستهای قرار دارد. به رغم آسیبی که برنامۀ هستهاش دیده است، اگر تصمیم بگیرد همۀ فناوریها را برای توسعه و تولید چنین سلاحی دارد. به گفتۀ این پژوهشگر، اورانیوم غنیشدۀ ایران به ۶۰ درصد رسیده که نزدیک به آستانۀ سرنوشتساز ۹۰ درصد مورد نیاز برای تولید سلاح هستهای است. برنار هورکاد، ایرانشناس فرانسوی، در گفت و گو با شبکۀ تلویزیونی سنای فرانسه گفت: این سطح از غنیسازی تنها یک هدف را دنبال میکند و آن تولید سلاح هستهای است. اتیین مارکوز سخن هورکاد را تأیید میکند و میگوید: ایران میخواهد قلمرو خود را ایمن کند. جنگ دوازده روزه تندروهای رژیم را به این نتیجه رساند که ایران باید هرچه زودتر به سلاح هستهای دست یابد. به گفته این پژوهشگر که به اطلاعات منابع غربی استناد میکند، طراحی سلاح هستهای پس از تصمیمگیری بیش از چند ماه طول نمیکشد.
--------
--------
À propos de تاریخ تازهها
رویدادهای روز که خمیرمایۀ «اخبارِ» رسانه ها را تشکیل می دهند، فراوان ریشه در گذشته دارند و گاه بیش از آنکه حاصل گریز ناگهانی احوال روز باشند، نتیجۀ دیگرگون شدن هر چند کُند، اما ژرف و پایدار روزگاری دراز مدت اند. «تاریخ تازهها» بر گذشتۀ رخدادهای روز می نگرد و در این نظر و گذر پیشینۀ چرخشهای کنونی را باز می نماید.